در ابتدا از دوستانی که جدیداً به ما پیوسته اند دعوت می شود پست های قبلی ما را مطالعه نمایند و در جریان باشید که ما در یکسری مقالات و پست ها، نکاتی را در باره آموزش مجازی و یادگیری الکترونیکی طرح می کنیم تا فونداسیون و زیرساخت فکری در این موضوع با قدرت و قوت شکل بگیرد. تا اینجا سعی کردیم بر ضرورت تغییر در نظام آموزش و یادگیری تأکید کنیم و اشاره کردیم که در جامعه ای با شرایط موج سوم و تمدن فراصنعتی که به مرحله انفجار دانش و اطلاعات رسیده ایم ، نمی توان با ابزارها و روش های موج دومی که مبتنی بر آموزش انبوه حضوری بودند به نتیجه رسید و نیازها را پاسخ گفت. پس باید به تغییر در روش ها و ایزارهای آموزش و یادگیری دست زد.
اصولاً تغییر در هر سیستمی می تواند در سه سطح رخ دهد. در سطح اول تغییر جزئی که به بهبود مستمر و کایزن معروف است و در آن وضعیت سابق حفظ می شود اما با اصلاحات و تغییرات سعی می شود بهروه وری و راندمان فرایند افزایش یابد. در سطح دوم تغییرات اساسی یا مهندسی مجدد مورد نظر قرار می گیرد. در مهندسی مجدد تغییر عمیق تر است اما هنوز ارزش ها و قالب های سیستم حفظ می شود. در سطح سوم یعنی تغییر بنیادین یا بازانگاری، اساس نگرش و قالب ها و ارزش ها تغییر پیدا می کند و هیچ چیز از نظام قبلی باقی نیست و بدون هیچ محدودیت و پیش فرض قبلی به ساختن نظام جدید پرداخته می شود. حال سؤال این است که با کدام شیوه تغییر می توان به نتیجه رسید و نیازهای آموزشی موج سوم را پاسخ داد. آیا با تغییر جزئی در آموزش انبوه حضوری و بهبود بهره وری و راندمان می توان نیازهای آموزشی مفاهیم روزافزون علمی و صنعتی و تجاری را به آحاد جامعه آموزش داد. مثلاً نور و تهویه و شرایط محیطی کلاس ها را بهبود داد تا آموزش با راندمان بهتری انجام شود. یا با یک مهندسی مجدد رشته ها را ادغام کرده و رشته های جدیدی بوجود آوریم تا نیاز آموزش امروز را جواب دهیم. آیا با این اقدامات مشکل امروز حل می شود؟ برخی از متخصصین امر آموزش بر این باورند که در موج سومی شدن آموزش و یادگیری نیز تغییر از نوع سوم مورد نیازاست یعنی باید اساس نظام آموزش تغییر پیدا کند و یک بازانگاری در نگرش به فرایند آموزش و یادگیری ایجاد شود.
پیتر سنگه در کتاب رقص تغییر می گوید برای مدیریت جریان تغییر در جامعه و سازمانها باید مانند یک موجود زنده اقدام نمود و نیروهای پیش برنده تغییر را از یک سو و نیروهای بازدارنده تغییر را از سوی دیگر شناسایی نمود. در ادامه راه، وظیفه مدیریت این است که نیروهای پیش برنده تغییر را تقویت نماید و نیروهای بازدارنده را در صورت امکان به نیروهای پیش برنده و حامی تغییر تبدیل کند و در غیر اینصورت حذف نماید. به عبارت دیگر به تغییر در جامعه و سیستم مانند جریان تغییر در رشد یک موجود زنده نگاه شود. شما به یک گل نمی توانید تغییرات مثبت و رشد و گل دادن را اجبار کنید و بگویید زودباش بزرگ شو یا زود گل بده. بلکه شرایط رشد و تغییر مثبت آن را با فراهم نمودن آب، نور و کود فراهم می کنید. از طرف دیگر هم با حذف نیروهای بازدارنده تغییر یعنی دفع آفات و گیاهان هرز که موانع رشد هستند امکان تغییر در مسیر مناسب را فراهم می کنید.
در باره تغییر نظام آموزش و یادگیری از وضعیت انبوه حضوری موج دومی در دانشگاهها و مدارس و مراکز آموزشی به آموزش مجازی و یادگیری الکترونیکی موج سومی نیز باید به همین روش برخورد کرد. یعنی ابتدا نیروهای پیش برنده تغییر را شناسایی و تقویت نمود و در ادامه نیروهای بازدارنده تغییر را شناسایی و تضعیف کرد. با این اقدامات شرایط تغییر و رشد فراهم خواهد شد. اما توجه داشته باشید که تا اینجا تنها به فرایند تغییر یا حرکت از آموزش موج دومی به آموزش و یادگیری موج سومی پرداختیم نه به جهت این تغییر. نکته مهم این است که در رشد موجود زنده یعنی گیاه یا انسان، بر اساس هدایت تکوینی الهی جهت تکاملی و اهداف رشد مشخص هستند اما در سیستم های اجتماعی و انسانی این جهت توسط رهبران و مدیران و کارشناسان حرکت های اجتماعی و سیستم های سازمانی تعیین و تعریف می شود و این بدیهی است که هر دست ساخته بشر عاری از خطا و اشتباه و نقص نیست. بنابراین در ادامه بحث به تعیین جهت تغییر در نظام آموزش و یادگیری خواهیم پرداخت.
تهیه کننده: مرکز آموزش مجازی صنعتی